منبع : راسخون
ولادت امام حسن (ع)
در پانزدهمين شب از ماه مبارک رمضان ، خانه ي رسالت پس از انتظار طولاني به استقبال مولود محبوب خود مي شتافت ، درست همان گونه که گلي با طراوت و شاداب ، پس از مدتي تشنگي از يک قطره ي زلال و گواراي شبنم استقبال مي کند .نوزاد به نياي خويش ، يعني رسول بزرگ اسلام ، بسيار شباهت داشت ، اما وي به هنگام تولد اين نوزاد حضور نداشت تا مژده ولادت را به آن حضرت
برسانند .
پيامبر (ص) به سفري رفته بود و به زودي به مدينه مراجعت مي کرد .
خانواده با اشتياقي وافر چشم به راه بازگشت پيامبر (ص) بود و هيچ يک از آداب و رسوم تولد را برگزار نکرده بودند تا آنکه پيامبر (ص) از مسافرت بازگشت و بنابر عادت هميشگي خويش ، نخست به سوي خانه فاطمه (س) رهسپار شد .چون مژده تولد کودک را به پيامبر رساندند ، سروري زايد الوصف آن حضرت را فرا گرفت و خواستار ديدن کودک شد . چون کودک مرا در آغوش گرفت ، بوييد و بوسيد و در گوش هايش اقامه و اذان گفت و پس از آنکه از پوشاندن جامه زرد به کودک نهي کرد دستور داد تا خرقه اي سپيد بياورند و کودک را در آن بپيچند .
پيامبر (ص)منتظر بود تا ببيند آيا از آسمان خبر تازه اي درباره ي اين کودک فرود مي آيد يا نه ؟ وحي نازل شد و خطاب به آن حضرت گفته شد : نام فرزند هارون ، جانشين موسي (ع)، شبّر بوده و علي نيز نسبت به تو به منزله ي هارون است نسبت به موسي ، پس اين کودک را «حسن » نامگذاري کن که حسن در عربي مترادف شبّر است .
در شخصيت امام حسن (ع) نشانه هاي مادرش هويدا بود و بدين ترتيب خود منعکس کننده ي صفات پدر بزرگوار آن حضرت يعني پيامبر (ص) بود . از اين رو امام حسن (ع) بيشتر از آنکه شبيه امام علي (ع) باشد به پيامبر (ص) شباهت بسيار داشت و بدين خاطر بارها پيامبر (ص) خود نيز فرموده بود :«حسن از من و حسين از علي است » (1)
فضايل حسنين در قرآن :
در قرآن کريم آيات بسياري است که طبق روايات عديده اي که در کتب تفسير نقل شده در شأن خاندان رسول خدا (ص) و حسنين (ع) نازل گشته است .در اينجا داستان مباهله را به اجمال از نظر شما مي گذرانيم .مدينه ي طيبه در سال نهم ، هر روز شاهد ورود هيئت يا هيئتهاي جديدي بود . از جمله ي اين هيئتها ، يکي هم هيئت نصاراي نجران بود . به دنبال نامه اي که رسول خدا (ص) براي کشيش بزرگ ايشان نوشت و او را به اسلام دعوت فرمود .آنها به مدينه آمدند تا از نزديک آن حضرت را ديده و درباره ي وي تحقيق کنند . اينان پس از ورود به مدينه ، گفتگويي با رسول خدا (ص) کرده و محاجه اي با آن حضرت انجام دادند . اما حاضر به پذيرش اسلام ويا پرداخت جزيه نشده و به گفتار خود اصرار مي ورزيدند . رسول خدا (ص) که چنان ديد ،طبق دستور خداي تعالي که درسوره ي آل عمران ( ضمن آيه ي 16 ) آمده است ، آنها را به «مباهله » دعوت کرد که ترجمه ي آيه چنين است :«و هر که با وجود اين علم و دانشي که به تو داده شده (درباره ي عيسي ) با تو محاجه کند ، بگو بياييد تا بخوانيم ، پسرانمان را و شما پسرانتان را ، ما زنانمان را و شما نيز زنانتان را ، و ما خود را و شما نيز خودتان را ، سپس مباهله کنيم و لعنت و نفرين خدا را بر دروغگويان قرار دهيم ».
اخطب خوارزم در مناقب خود از ابن عباس و حسن و شعبي و سّدي روايت کرده که گفته اند :
رسول خدا (ص)درحالي که علي (ع)درپيش روي او و حسن در طرف راست آن حضرت و دستش در دست رسول خدا (ص) بود ، و حسين در طرف چپ ، و فاطمه (س)پشت سر آن حضرت بودند بيرون آمد ، سپس فرمود :
«بياييد که اينان پسران ما ، يعني حسن و حسين ، اينان اند نفوس ما يعني علي (ع) و خود آن حضرت ، و اينان اند زنان ما يعني فاطمه (س) . گويند اين گفتار را که شنيدند ، خود راپشت ستونها و برخي پشت سر همديگر مخفي کردند ، از ترس آنکه آنها را به مباهله دعوت کند . سپس پيش آمده و در برابر آن حضرت زانو زده گفتند : از ما در گذر اباالقاسم .رسول خدا (ص) نيز از آنها درگذشت و با پرداخت سالي دو هزار حله با آنها مصالحه کرد .
و از اين نمونه آيات مي توان به آيه ي تطهير آيه ي مودت ، آيات سوره ي « هل أتي » اشاره کرد .
و به رواياتي چون :از رسول اکرم : «جبرئيل به نزد من آمد و مرا مژده داد که حسن و حسين آقاي جوانان اهل بهشت هستند و پدرشان برتر از آنهاست »و در بعضي اين گونه است که فرمود :«هر که دوست دارد آقاي جوانان اهل بهشت را بنگرد ، به حسن و حسين بنگرد » (2)
پيغمبر کُنيه ي او را « ابامحمد » گذاشته و القابش را السبط السيد ـ الزکي ـ المجتبي ـ التقي مقرر فرمودند . ولي ، امير ، طيب نيز نوشته اند .
نشانه هاي پيغمبر و علي و فاطمه در امام حسن (ع) کاملاً محسوس و هويدا بود . صورت او چون جدش و سيرت او چون پدرش و در عصمت و عفت چون مادرش بود .
امام حسن (ع) در رحلت جدش رسول الله (ص) :
بزرگترين ضربه اي که بر امام حسن وارد شد . درگذشت جدش رسول خدا (ص) بود . زيرا بنابر آن که تولدش در سال دوم باشد امام حسن 9 ساله بود که جدش رسول اکرم (ص) رحلت کرد و اگر سال سوم باشد هشت ساله بود .موضوع پيدايش سقيفه و انحراف اصحاب از وصاياي پيغمبر و عقب گذاشتن علي (ع) و خلافت را به دست گرفتن و دست به دست دادن براي امام حسن بسيار ناگوار آمد .
از اين گذشته چيزي که بيشتر روحيه ي امام حسن (ع) را رنجه مي ساخت اين بود که خلافت اسلامي به دست کساني افتاد که از علم و دانش تهي بودند و در هر مرحله از پرسش مسائل غامض وار دين درمانده و ناگزيرند بايد به ابوالحسن مراجعه کنند . قهراً آدمي ناراحت مي شود که اشخاص مصدر امر باشند و نتوانند پاسخ مسائل و درخواستهاي مردم را بدهند و آن کسي که عالم و دانشمند است در خارج از اجتماع بنشيند و به بي سوادي و گمراهي زعما نظاره کند .
بيست و پنج سال اين جريان سبب کدورت خاطر امام حسن (ع) بود که حق را در خارج از جاي حق مشاهده مي کرد .
در گذشت مادرش و نارضايتي او از شيخين و تأثيرات دامنه دار او از غضب حقش و اينکه مادر از رنج جملات بد انديشان تومار عمرش چون گل گوتاه به هم پيچيده شد سخت امام حسن (ع) را از محيط اجتماع متأثر نمود . (3)
دوران امامت :
دسيسه ي پر نيرنگ ترور امام علي (ع) در 19 ماه مبارک رمضان سال 40 هجري به انجام رسيد .پس از شهادت امام و فارغ شدن از کفن و دفن ، عبدالله بن عباس به مسجد رفت و به مردم کوفه که در آنجا مجتمع بودند روي کرد و با صداي رساي خود گفت : «همه مي دانيد که اميرالمومنين از جهان رخت بر برست و به جوار خداي خود رفت ، من به شما اطلاع مي دهم که پس از خود پسرش امام حسن (ع) را به جانشيني خود برگزيده است ، حال اگر مايل باشيد نزد شما آيد و اگر اکراه داشته باشيد ديگر خود دانيد » .
مردم برخاستند و بيعت کردند ، به جز خوارج که گفتند به شرط جنگ با معاويه با تو بيعت مي کنيم .
امام حسن (ع) نپذيرفت و گفت با من بيعت کنيد به شرط آن که با هرکس آشتي کنم شما هم آشتي کنيد و با هر کس در جنگ باشم شما نيز در جنگ
باشيد .
آنها نپذيرفتند و نزد امام حسين (ع) رفتند که با او بيعت کنند . ولي او نپذيرفت و گفت : محال است تا برادرم امام حسن (ع) در قيد حيات است بگذارم کسي با من بيعت کند . اينها چون از طرف امام حسين (ع) مأيوس شدند ناچار با امام حسن (ع) بيعت کردند . (4)
هنگام شهادت علي (ع)سه گروه در عراق به سر مي بردند :
1 ـ عثمانيان با طرفداران بني اميه
2 ـ شيعيان يا پيروان علي (ع) و دوستداران خاندان پيغمبر
3 ـ خوارج عثمانيان ، طرفداران حکومت خاندان اموي بودند و اگر بعضي به ظاهر اين دلبستگي را آشکار نمي کردند ، اما به زمامداري خانواده ي پيغمبر نيز گردن نمي نهادند .
دسته اي که خلافت پيغمبر را حق مسلم علي (ع) مي دانست . شيعه علي مي ناميدند .و چون علي (ع) به ناچار و براي مصلحت عمومي مسلمانان با سه خليفه پس از پيغمبر بيعت کرد ، شيعيان او نيز از اوپيروي کردند و خاموش نشستند .
روزي که حضرت علي (ع) در کوفه به شهادت رسيد ، از نو صف شيعه و غير شيعه مشخص شد . شيعيان گرد امام حسن (ع) فرزند ارشد حضرت علي (ع)را گرفتند و با وي بيعت کردند . در حالي که عثمانيان از تيره ي هاشم دلي خوش نداشتند و مسلم بود که بيعت خليفه ي تازه را نخواهند پذيرفت .
نخستين کسي که با امام حسن (ع)بيعت کرد قيس بن ملعد بن عباده بود که گفت : دست خود را پيش بياور تا با کتاب خدا و سنت پيغمبر و کشتار بدعت آوران تو بيعت کنم .
امام حسن (ع)از نخستين روز خلافت با دشواريهايي رو به رو بود او بايد نخست کوفه را آرام کند .سپس ، جز براي ايالت شام ، که معاويه بر آن حکومت مي کرد ، براي ايالتهاي مصر و حجاز و منطقه ي شرقي (خراسان ، آذربايجان ،و ديگر نقاط ايران )حاکماني بگزيند . از همه مهمتر بايد کار شام را يکسره کند و معاويه را بردارد و يا دست او را از عراق کوتاه کند . کار شام در زمان حضرت علي (ع) دشوار شده بود تا چه رسد به اين روزها که معاويه خود را حاکم رسمي سازمان مي دانست . مشکل دقيق مشکلي نبود که به آساني حل شود . امام حسن (ع) با چه نيرويي مي توانست با معاويه بجنگد ؟ او ديد پدرش در واپسين روزهاي زندگاني هر چه بيشتر مردم عراق را براي رويارويي با معاويه مي خواند کمتر به نداي وي پاسخ مي دادند . از شام که بگذريم آن مأموريت هاي بزرگ را در آن ايالتهاي پهناور و دور دست چه کساني عهده دار شدند ؟
براي تصدي اين شغلها مسلمانان با ايمان ، کاردان ، دلير و از اين سه مهم تر بي طمع لازم است .
بيشتر مردمي که گرد او را گرفته بودند از ايمان درست بهره نداشتند . بخشش هاي بي حساب معاويه به اطرافيان ديده هاي آنها را خيره کرده بود . اينان همان مردم بودند که پدرش ، علي (ع) را آنچنان خون دل دادند . در اين مدت کوتاه دسته بندي ها مشخص تر شده بود . از بصره و عثمانيان هم نبايد انتظار داشته باشد ، زيرا آنان معاويه را رها نخواهند کرد . خوارج نيز روي موافق بدو نشان نخواهند داد، چه اگر سال پيش سخني ساده مي گفتند و به گمان خود زدودن منکري را مي خواستند ، اکنون خواهان حکومت و خلافت بودند . تنها پشتيبان وي کساني هستند که دعوي شيعه گري دارند . اما بيشتر آنان هم شيعه نمايانند ؛ همانها که پدرش ، علي ، را از حجاز به عراق خواندند و سرانجام يا اورا ترک گفتند و يا زود در روي او ايستادند و يا با او به دورويي رفتار کردند .(5)
صلح در اسلام :
هر چند در قرآن و ديگر منابع اسلامي فرمان جهاد و صلح هر دو ديده مي شود ؛ اما اسلام ، نه صلح و نه جنگ را اصلي هميشگي مي داند . زير بناي تفکر اسلامي که بر بازشناسي شخصيت انساني انسان و گرامي شمردن تکامل ، آزادي و اختيار وي استوار است ، نشان مي دهد که صلح ، اصل اولي و قانون ثابت دراسلام است ؛ به طوري که ورود به جنگ و درگيري ، حتي در زمان معصوم (ع)، خلاف قاعده است و بر اساس ضرورت تحقق مي يابد ، به قول شهيد مطهري اي بسا جنگها که مقدمه ي صلح کامل تر است و اي بسا صلح ها که زمينه را براي يک جنگ پيروزمندانه ، بهتر تهيه مي کند . تأکيد اسلام بر جهاد دفاعي و مشروط ساختن جهاد ابتدايي و حتي آزادي بخش به موقعيت و شروطي خاص ، تأييدي بر اصل نبودن جنگ در اسلام است .وقتي مي توان با صلح ، مسالمت ، انديشه ، اندرز و منطق به هدف والاي رستگاري آدميان دست يافت ، هيچ خردمندي حتي از نفس افتادن يک انسان را درست نمي شمارد (6) .
زمينه هاي آتش بس :
در تحليل و بررسي عملکرد زندگي امام مجتبي (ع) بايد گفت : اوضاع نامساعد و عوامل گوناگون ، موقعيتي پديد آورد که صلح ، به عنوان يک مسأله ي ضروري ، بر امام (ع) تحميل شود ، به گونه اي که هر خردمندي در آن موقعيت قرار مي گرفت ، چاره اي جز مسالمت نداشت .از نظر سياست خارجي ،ترکيب جبهه ي مسلمانان چنان بود که فرو رفتن در جنگ داخلي دستاوردي جز زيان نداشت ، زيرا امپراتوري روم شرقي که شکست هايي سخت از اسلام خورده بود ، همواره در پي فرصت مي گشت تا ضربه اي براسلام وارد سازد و شکست هاي پيشين خود را جبران کند . صف آرايي سپاه امام حسن و معاويه در مقابل هم مي توانست فرصت انتقام را در اختيار روميان قرار دهد .
از نظر سياست داخلي ، فقدان جبهه ي نيرومند و هماهنگ و داراي روحيه ، جنگ را بسيارناموفق و جبران ناپذير مي نماياند . با آنکه بعد از شهادت امام علي (ع)بسياري از مردم کوفه با امام حسن (ع) بيعت کرده ، پيمان وفاداري و سربازي بسته بودند ، اما واقعيت کوفه چيزي جز گوناگوني گرايش ها ،تشتت آرا و آشکار شدن کينه ها ميان مردم نبود .
بر اهل فن پوشيده نيست که هرگاه به اراده ي الهي نبوت و به تبع آن امامت در زمين پديده آمده ، جز به کمک ياوراني با اخلاص استقرار نيافته است . بر اساس اسناد تاريخي ، هر چند امام حسن (ع) باسامان دادن سپاه و انديشيدن سياست هاي لازم براي جنگ با معاويه آماده شد ؛ ولي به سبب عدم هماهنگي ، اختلاف سپاهيان و توطئه هاي معاويه ، موقعيت را براي چيرگي بر جبهه ي باطل مناسب نمي ديد . بنابراين ، کوشيد تا خردمندانه از وضعيت تحميلي براي حفظ حق ، بهره برداري کند . در حقيقت امام حسن (ع) بدون کمترين تغيير در جهت حرکت ، سنگر مبارزه را تغيير داد ؛ معاويه را که مانع نشر حق و عدالت مي دانست ، هدف قرار داده بود ؛ گاه از زاويه ي تجهيزسپاه و زماني از زاويه ي تدبر و نرمش . (7)
موضع گيري هاي تابناک :
امام حسن (ع)فرزند حماسه هاي فراموش نشدني بود و هرگز از کشته شدن در راه خدا نمي هراسيد ،آنچه وي را بيمناک ساخته بود ، آينده ي سپاه کوفيان سست عنصر بود ، بي ترديد اگر با لشگري چنين شکننده پاي به ميدان رزم مي نهاد ،معاويه او را به اسارت در مي آورد تا ننگ شکست خانداش به دست سپاه حضرت محمد (ص) را جبران کند . بدون ترديد اغلب اطرافيان امام حسن (ع) افرادي سياسي بودند نه آنان که امام حسن (ع) را به مثابه ي امام از جانب خداوند پذيرفته باشند . لذا سرانجام در مرز انتخاب ، ماندن را با حکومت معاويه گر چه با اکراه پذيرفتند ، سستي رأي آنها تا بدان جا بر امام واضح بود که فرمود : به خدا سوگند اگر با معاويه درگير شوم ، اينان گردن مرا گرفته به صورت اسير به او تحويل دهند . (8)
امام حسن (ع) در «مدائن » يعني آخرين نقطه اي که سپاه امام تا آنجا پيشروي کرد ، سخنراني کرد و طي آن فرمود : هيچ ترديدي ما را از مقابله با اهل شام باز نمي دارد . ما در گذشته به نيروي استقامت ، وحدت و تفاهم داخلي شما ، با اهل شام مي جنگيديم ، ولي امروز اتحاد و تفاهم از ميان شما رخت بربسته ...وقتي که به جنگ صفين روانه مي شديد دين خود را بر منافع دنيا مقدم مي داشتيد ، ولي امروز منافع خود را بر دين خود مقدم مي داريد ، ما همان گونه هستيم که در گذشته بوديم ، ولي شما نسبت به ما آن گونه که بوديد وفادار نيستيد . اکنون معاويه به ما پيشنهادي کرده که بر خلاف عزت و سرافرازي ماست . اگر آماده نبرد و کشته شدن در راه خدا هستيد ، صلح او را رد کرده ، با تکيه بر شمشيرمان کار او را به خدا مي گذاريم ، اما اگر طالب عافيت و ماندن هستيد بايد صلح را بپذيريم ... در اين وقت جمعيت از هرسو با فرياد «ترجيح زندگي » خواهان صلح شدند . (9)
افزودن بر اين شهادتي سازنده است که در راه زنده کردن سنتي نيک يا ميراندن رسمي زشت ، بعد از انديشيدن تدابير لازم و نوميدي از وجود راه هاي شرافتمندانه ي ديگر ،در پيکاري سرخ تحقق يابد . کشته شدن امام حسن (ع) در آن وضعيت به معناي کشته شدن خليفه ي مسلمانان ، شکست مرکز خلافت و نابودي بسياري از شيعيان مخلص ، حتي امام حسين (ع) بود ؛ زيرا معاويه با به خدمت گرفتن سه عنصر زر و زور و تزوير مي توانست در بسياري از بديهيات و باورهاي ديني و عادات مردم ترديد پديد آورد و نظرهايش را دست کم به عامه ي مردم بقبولاند .از سوي ديگر ، او براي به دست آوردن سلطنت دنيوي حاضر بود هر گونه امتياز بدهد .به طوري که ورقه ي سفيد امضاء شده اي براي امام (ع) فرستاد و نوشت هر چه در آن ورقه بنويسد ، پذيرفته شده است . در اين موقعيت ، امام وظيفه داشت تا آخرين حد ممکن از آمادگي دشمن بهره برداري کند و موضوع هاي مهم ، حساس و مطابق با مصالح مسلمانان را به عنوان شرط هاي آتش بس ، در قرار داد صلح بگنجاند .در چنين وضعيتي ، اين کار بهترين شاخص قدرت ديپلماسي و سياست شايسته ي آن حضرت است . دقت در شروط صلح نامه زواياي بيشتري از راز کردار امام حسن (ع) را آشکار ساخته ، سيماي صلح را روشن و انگيزه تن ندادن حضرت (ع) به شهادت را تحليل مي کند . (10)
در برخي از موارد اين صلح نامه آمده است :
1 ـ معاويه بايد به کتاب خدا و سنت پيامبرش و روش جانشينان صالح آن حضرت حکومت کند .
2 ـ معاويه بن ابي سفيان نبايد کسي را پس از خود به عنوان جانشين معرفي و تعيين کند ، بلکه تعيين خليفه پس از وي بر عهده ي شوراي مسلمانان است .
3 ـ مردم در هر کجا که باشند يا درشام و يا در عراق يا در حجاز و يا در يمن بايد در امن و امان به سر مي برند .
4-ياران و پيروان علي و اموال و زنان و فرزندانشان بايد از هر گونه تعرض مصون باشند .
5 ـ معاويه نبايد عليه حسن بن علي و برادرش حسين و نيز ديگر افراد خاندان رسول خدا (ص)در نهان و آشکار دست به توطئه بزند و يا آنها را در هر کجا باشند به هراس اندازد . (11)
نگاهي گذرا به اين شرطها ما را بدين نکته رهنمون مي کند که اين صلح نامه در برگيرنده ي مهمترين قانونهاي حکومتي اسلام اعم از قانوني بودن حکومت بر طبق کتاب و سنت و شورايي بودن حکومت مي باشد . بنابراين شرطها ، معاويه مسئول برقراري امنيت براي مردم و به ويژه رهبري مخالفان يعني خاندان پيامبر(ص) است .(12)
باري پس از امضاء قرارداد صلح ، معاويه به تخليه يا بنا به قول بعضي به کوفه آمده و در آنجا نطقي ايراد کرد که در آن به مردم گوفه گفته هر شرطي را که با امام حسن (ع) کرده ام زير پاي مي گذارم ، در همان مجلس شرط اساسي پيمان صلح را نقص کرد و به علي (ع) دشنام و ناسزا گفت .
امام حسن (ع) همه دوستداران و شيعيان اهل بيت را به صبر دعوت نمود و از فتنه و آشوب بر حذر ساخت .
امام حسن (ع) پس از ورود به مدينه بي طرفي کامل راشيوه خود قرار داد و از مداخله در امور خودداري نمود .
اوقات خود را به عبادت و ارشاد مردم و رسيدگي به مستمندان و دستگيري از آنان مي گذراند . (13)
جعده امام را مسموم کرد :
امام حسن (ع) به تمام معاني مظلوم اجتماعي بود زيرا او براي حفظ ديانت اسلام تمام مصائب را بر خود تحمل کرد ودوست و دشمن حضوراً و غياباً به او شماتت مي کردند و آزار و اذيت نمودند و همه را با بردباري و شکيبايي تحمل و تلقي فرمود .هيچ کس نزديکتر از زن انسان نيست ، ببينيد اين جانيه ي خائن نسبت به شوهر وفادار خود چه کرد . جعده پول و هديه ي معاويه را گرفت و زهر را به امام حسن (ع)نوشانيد . (14)
حضرت امام حسن (ع) در حالي که همه برادران و خواهران و خويشان اطراف او را داشتند از جهان برفت و وصيت فرمود اگر بگذارند مرا در جوار قبر جدم دفن کنيد و گرنه راضي نيستم به قدر شاخ حجامتي خون ريخته
شود .در اين صورت مرا ببريد در بقيع به خاک بسپاريد . (15)
چون جنازه ي امام حسن (ع) را با احترام شاياني بلند کردند عايشه به تحريک همان کساني که او را به جنگ جمل قيام دادند سوار استري شد و گفت اين حجره ي من است و نمي گذارم ، چون نزديک بود که جنازه را فرود آرند و دفن کند امرکرد جنازه ي حضرت مجتبي را تير باران کردند .
محمد حنيفه پيش رفت خطاب به عايشه گفت :
يک روز سوار شتري مي شوي جنگ جمل را به پا مي کني ،امروز سوار قاطر شدي براي خونريزي . اگر روزي ديگربماني سوار فيل خواهي شد ، آن گاه امام حسين (ع) فرمود : جنازه امام حسن (ع)را به بقيع بردند و دفن کردند .(16)
سبط اکبر رسول خدا (ص) اين چنين پاک و مظلوم زيست و اين چنين حق او را پايمال کردند و اين چنين مظلومانه به شهادت رسيد .
درود خدا بر او باد تا زماني که شب و روز پاينده است .
پي نوشت :
1-زندگاني کريم اهل بيت حضرت امام حسن مجتبي (ع)،آيت الله سيد محمد تقي مدرسي ،نشر بقيع،تهران ،1380.
2-زندگاني امام حسن مجتبي (ع)،سيد هاشم رسولي محلاتي ،دفتر نشر فرهنگ اسلامي،تهران ،1381.
3-زندگاني امام حسن مجتبي عليه السلام ،عمارزاده ،نشر محمد ،تهران ،1378.
4-زندگاني پنج تن آل کسا،محمد علي خليلي ،انتشارات اقبال ،تهران ،1372.
5-تاريخ تحليلي اسلام ،سيد جعفر شهيدي ،مرکز نشر دانشگاهي ،تهران ،1381.
6-سيري در سيره ي ائمه اطهار (ع)،آيت الله مرتضي مطهري ،انتشارات صدرا ،تهران ،1382.
7-تاريخ تحليلي اسلام ،محمد نصيري (رضي)،دفتر نشر معارف ،قم،1383.
8-بحار الانوار ،آيت الله مجلسي ،انتشارات کتابفروشي اسلاميه ،1361.
9-همان منبع.
10-تاريخ تحليلي اسلام ،محمد نصيري (رضي)،دفتر نشر معارف ،قم،1383.
11-زندگاني اهل بيت ،حضرت امام حسن مجتبي (ع)،آيت الله سيد محمد تقي مدرسي ،نشر بقيع،تهران ،1380.
12-همان منبع.
13-زندگاني پنج تن آل کسا،محمد علي خليلي ،انتشارات اقبال ،تهران ،1372.
14-زندگاني امام حسن مجتبي عليه السلام ،عمارزاده ،نشر محمد ،تهران ،1378.
15-همان منبع.
16-همان منبع.
منابع :
ـ بحار الانوار ، آيت الله مجلسي ، انتشارات کتابفروشي اسلاميه ، 1361.
ـ تاريخ تحليلي اسلام ، سيد جعفر شهيدي ، مرکز نشر دانشگاهي ، تهران ، 1381.
ـ تاريخ تحليلي اسلام ، محمد نصيري (رضي ) ؛ دفتر نشر معارف ، قم ، 1383 .
ـ زندگاني امام حسن مجتبي (ع) ، سيد هاشم رسولي محلاق ، دفتر نشر فرهنگ اسلامي ، تهران ، 1381 .
ـ زندگاني امام حسن مجتبي (ع) ، عمادزاده ، نشر محمد ، تهران ، 1378.
ـ زندگاني پنج تن آل کسا ، محمد علي خليلي ، انتشارات اقبال ، تهران ، 1372.
ـ زندگاني کريم اهل بيت ، حضرت امام حسن مجتبي ، آيت الله سيد محمد تقي مدرسي ، نشر بقيع ، تهران ، 1380.
ـ سيري در سيره ي ائمه ي اطهار (ع) ، آيت الله مرتضي مطهري ، انتشارات صدرا ، تهران ، 1382 .
نظرات شما عزیزان: